جدول جو
جدول جو

معنی بن دکتن - جستجوی لغت در جدول جو

بن دکتن
منقرض شدن، از بین رفتن، پایین افتادن، به زیر افتادن، زیر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آماسیدن، ورم کردن، از نظر افتادن، با کسی چپ افتادن و بد شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به پشت افتادن و سقوط ناگهانی از شنیدن خبری هولناک، لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی
۲معشوقی که بدون اجازه ی پدر و مادر به همراه عاشق روانه شود.، پس افتادن، لاغر شدن و به تحلیل رفتن، تنگ دست شدن، ظاهر شدن، نمایان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بر سر زبان ها افتادن، تنها ماندن
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش گرفتن، سرایت آتش از جایی به جایی دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
به پایین افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
متورم شدن بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
اخم نمودن، آماس نمودن بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جا افتادن، کامل شدن، خوب پخته شدن غذا
فرهنگ گویش مازندرانی
بر وفق مراد بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
برخاستن صدای خفیف و کنایه از: اتفاق افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
چف دکتن
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی یا چیزی را به صورت اتفاقی دیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شایع شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
فراموش کردن رخدادها و در گذشتن از آن، عقب ماندن
فرهنگ گویش مازندرانی
رسیدن خربزه و میوه هایی مانند زردآبو و شلیل
فرهنگ گویش مازندرانی
قطع شدن آب، نابود شدن و از ریشه و اصل افتادن، مفعول گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
بن دوسن
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین گیر شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیک شدن، سرشاخ شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از صخره ی بلند افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
بن بکت
فرهنگ گویش مازندرانی
ابتلا به بیماری رماتیسم و نفریت
فرهنگ گویش مازندرانی
یکه خوردن، جست و خیز
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی زخم شدید که از تماس حشره ای به نام دارکولا پدید آیدنام
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که کار تبدیل شلتوک به برنج را در دنگهای آبی سابق به عهده
فرهنگ گویش مازندرانی
حیاط
فرهنگ گویش مازندرانی
پایه داشتن، صاحب اصل و ریشه بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
بن بکت
فرهنگ گویش مازندرانی
یکه خوردن، جست و خیز
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند کردن، شالوده ریختن، به زمین افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
از میان رفتن، به دام افتادن، روی هم قرار گرفتن لایه های
فرهنگ گویش مازندرانی
خز دکتن
فرهنگ گویش مازندرانی